هوش هیجانی چیست؟

همه ماها صدها بار کلمه هوش را شنیدیم و یک درک کلی از آن را می دانیم. هوش به روش های مختلفی تعریف می شود که شامل توانایی حل مسئله، یادگیری، خلاقیت، سازگاری با محیط، تصمیم گیری، توانایی استدلال و … است.
برای سال های متمادی تصور بر این بود که IQ یا ضریب هوشی نماینده میزان موفقیت افراد است. حتی خیلی از مدارس بر اساس ضریب هوشی دانش آموزان را پذیرش می کردند، و بسیاری از ارگان ها برای این دسته از آدم ها پاداش تعیین می کردند.
اما در تحقیقات اخیر نشان داده شد که ضریب هوشی به تنهایی عامل اصلی موفقیت نیست، بلکه یک هوش دیگری به نام EQ یا هوش هیجانی هم لازمه رشد و پیشرفت ماست.
هوش هیجانی چیست؟
ارسطو نزدیک به دو هزار سال پیش تعریفی از عصبانیت ارائه داده که تا حدودی با هوش هیجانی هم سو است.
“عصبانی شدن آسان است، همه می توانند عصبانی شوند اما عصبانی شدن در برابر شخص مناسب، به میزان مناسب، به دلیل مناسب، و به روش مناسب، آسان نیست”.
ادوارد تورندایک روانشناس در سال 1920 مفهومی به نام هوش اجتماعی به صورت زیر تعریف کرد:
“توانایی درک و مدیریت کردن مردان، زنان، دختران و پسران برای رفتار خردمندانه در روابط انسانی”
ما معمولا تمام چیزهایی که در مورد هوش هیجانی می خوانیم مربوط با دانیل گلمن است.
دانیل گلمن در تعریف هوش هیجانی می گوید:
مجموعه توانایی هایی که به ما کمک می کند هیجانات را در خود و دیگران تشخیص داده و بنا به شرایط، آن را تنظیم کنیم.
کاربرد هوش هیجانی چیست؟
دانیل گلمن معتقد است که، بهره هوشی ( IQ) در بهترین حالت خود عامل تنها 20 درصد از موفقیت های زندگی است.80 درصد موفقیت ها به عوامل دیگر وابسته است، و سرنوشت افراد در گرو مهارت هایی است که هوش هیجانی را تشکیل می دهند.
از نظر جامعه شناسان احساسات جلوتر از عقل و منطق عمل میکنند. انسانها در موقعیت های دشوار توسط نیروی هیجانات عمل میکنند، مثلا موقعیت هایی مانند: ضررهای رنج آور، پیگیری هدف ها با وجود ناامیدی، عهد و پیمان بستن با دوست یا همسر، تشکیل خانواده و ….
تصور کنید که سیل اومده طوری که هر لحظه بر شدت آن افزوده می شود و یکی از عزیزانتون مثلا فرزند شما اون سمت رودخانه گیر افتاده است چکار میکنید؟ آیا همانجا می مونید و سبک سنگین می کنید که آیا این پل قدیمی و شکسته جواب می دهد که از رویش رد شوم یا نه؟ یا اینکه محاسبه می کنید که ممکنه اتفاقی نیافتد، بنابراین صبر کنم تا شاید نیروهایی امدادی به موقع برسند؟ نه به احتمال زیاد از روی پل رد می شوید، چون بحث جان فرزندتان در میان است. بنابراین این احساسات و عواطف است که ما را وادار به انجام کاری می کند.
یا احتمالا داستان هایی از جان فشانی آدم ها و کسانی جان خودشان را در دستشان گذاشته اند و ریسک های بزرگی کرده اند که منجر به از دست دادن جانشان شده دیده یا شنیده اید.
همه ما به تجربه یاد گرفتیم که وقتی پای شکل گیری تصمیم ها و اقدامات ما پیش می آید احساست هم به اندازه تفکر یا حتی شاید بیشتر در رفتار و کردار ما موثر است.
ذهن دوگانه ما
ما دو تا ذهن داریم: یکی که فکر می کند و دیگری که احساس می کند
ذهن عقلانی و منطقی درک و فهمی است که اغلب ما از آن آگاهیم. زمانی که فکر میکنیم، چیزی را به خاطر می آوریم، یک چیزی را می سنجیم.
اما ذهن غیر منطقی ما با وجود غیر منطقی بودن گاهی اوقات انگیزاننده و قدرتمند هم به حساب می آید. این دو ذهن به نظر می رسد که مقابل هم عمل می کنند، هر چه احساس ما قوی تر باشد ذهن هیجانی ما غالب تر و ذهن عقلانی ما کم اثر تر است.
این به بقا ما کمک بسیار می کرده، مثلا برای مقابله با موقعیت ها و شرایط خطرناک ما از احساسات خود استفاده می کردیم زیرا هر گونه فکر کردن به قیمت از دست رفتن زندگی ما میشد.
مثلا تصور کنید که 50 هزار سال پیش است و شما و دوستانت شکار رفتید یه هو می بینید که دوستانت فرار کردند آیا شما می مونید و سبک سنگین می کردید که چیزی که داره روبرویم میاد شیر است یا یک حیوان دیگر یا اصلا منبع غذایی عالی است؟ نه شما هم فرار می کردید و زمانی که به منطقه امن رسیدید راجع به این فکر می کردید.
توصیه میشود مقاله زیر را هم مطالعه کنید
طرز فکر چیست و چگونه طرز فکرمان را عوض کنیم
انواع مولفه های هوش هیجانی از نگاه دانیل گلمن
-
آگاهی از عواطف و هیجان های خود
اصل و اساس هوش هیجانی شناسایی و آگاه بودن به احساساتمان در زمان وقوع آن است. کسانی که شناخت بهتر و قاطع تری از احساسات خود دارند بهتر می توانند زندگی خود را اداره کنند و تصیم های مهم زندگی را بهتر و با آگاهی بیشتری اتخاذ می کنند
-
مدیریت کردن عواطف و هیجان ها
اینکه بتوانیم احساسات خودمان را اداره کنیم. مثلا توانایی آرام کردن خود، دور کردن اضطراب، دلتنگی و بی حوصلگی از خود داشته باشیم طوری که بتوانیم موانع و تنش ها را کنار بگذاریم.
-
انگیزه دادان
توانایی بکارگیری احساسات، عواطف و هیجان ها جهت رسیدن به یک هدف.
مثلا زمانی که احساسات و هیجانات خود را کنترل میکنیم و لذت های آنی و لحظه را به تعویق می اندازیم، معمولا کسانی که مهارت را دارند در زمینه های مختلف موفق تر و کارآمدتر هستند.
-
تشخیص هیجان ها و عواطف دیگران
مثلا همدلی یک مهارتی است که باعث برقراری و حفظ و استحکام رابطه ما با دیگران می شود.
افراد همدل نسبت به علائم اجتماعی ظریفی که نشان دهنده نیاز یا خواسته دیگران است حساس تر اند و آنها را سریعتر دریافت و با آنها سازگار می شوند. داشتن این مهارت در مشاغلی مانند مراقبت از دیگران، آموزش و فروشندگی ما را موفق تر می کند.
-
اداره کردن روابط
ما زمانی می توانیم یک رابطه را اداره کنیم که بتوانیم هیجان ها و عواطف را اداره کنیم. افرادی که این مهارت دارند در تعامل با دیگران موفق تر هستند. یا به عبارتی با دیگران رابطه صمیمی برقرار کنیم تا بتوانیم آنها را به سمتی که میل داریم سوق دهیم.
دیدگاهتان را بنویسید