چرا از تغییر می ترسیم

تغییر یک اتفاق اجتناب پذیر در زندگی ما است و چه بخوایم و چه نخوایم این اتفاق رخ می دهد
ما دائما در معرض شریط، چالش ها و آدم های جدیدی قرار می گیریم که باعث ایجاد شرایط عدم اطمینان می شود
برای مقابله با ترس از ناشناختهها باید بدانید که چرا مردم به هر قیمتی به دنبال یقین هستند.
تحقیقات نشان میدهد که افراد ترجیح میدهند تصویر واضح و بدون شک و تردیدی از نتایج اتفاقات داشته باشند
دیوید مک رانی می گوید” زمانی که مغز با عدم اطمینان مواجه میشود، یقین را ایجاد میکند. مغز شما سادهترین، سریعترین و کمدردترین گزینه موجود را انتخاب میکند. بنابراین شما بهترین گزینه را انتخاب نمیکنید، بلکه تنها در منطقه امن خودتان باقی میمانید
در برابر تغییر دو آدم ها به دو دسته تقسیم می شوند دسته اول کسانی هستند که از تغییر اجتناب می کنند و به همان چیزهایی که دارند و همان آدمی که هستند قانع هستند یا لااقل وانمود می کنند که قانع هستند
و دسته دوم می پذیرند که تغییر استرس زا و ترسناک است اما با این شرایط استرس و غیر قابل پیش بینی تغییر را تحمل می کنند و سرنوشت خود را رقم می زنند
تغییر اجتناب ناپذیر است
محیط و شرایطی که ما در آن زندگی می کنیم تغییر می کند شریطی محیطی، آب و هوا روابط ما با آدم ها و شرایط جسمانی همان چیزی نیست که ده سال پیش بود به عبارتی تغییر به شکل اتوماتیک در خیلی از جنبه های زندگی ما رخ می دهد
اما ما جهت تغییر در خودمان نیازمند این هستیم که با ناشناخته ها و ترس هایمان روبرو بشویم ولی معمولا ما خیلی تمایلی به این کار نداریم جهت تغییر با یک سری چالش ها، افراد جدید و اتفاقات غیر قابل پیش بینی مواجه می شویم که برای ما خوشایند نیست به خاطر استرس ور بودن، عدم اطمینان از نتیجه و ترس از دست دادن از تغییر اجتناب می کنیم که نکند اتفاق ناخوشایندی رخ دهد و اوضاع از اینی که هست بدتر شود به همین خاطر تمایل داریم به جای تغییر در همان شرایط اولیه بمانیم
تغییر چیست
تغییر به معنی دگرگون شدن یا جابجا شدن از حالت یا وضعیتی به حالت یا وضعیتی دیگر
لازمه تغییر خارج شدن از دایره امن مان است دایره ای که بودن در آن احساس امنیت می کنیم و شیوه ای که روال روزانه مان را سپری می کنیم
چرا تغییر دشوار است
مغز ما ذاتا از تغییر متنفر است و از آن اجتناب می کند هر شرایطی که با پیش فرض ها و کارهای روتین اش متفاوت باشد با مقاومت مغز مواجه می شود چون مهمترین وظیفه مغز حفظ بقا است
پس هر نوع تغییری را به مثابه تهدیدی در برابر بقا ما می داند به همین خاطر شروع به مقاومت کردن می کند
اقداماتی که باعث میشود از تغییر اجتناب کنیم
دنبال افرادی مانند خود گشتن
یکی از راهایی که باعث میشود از تغییر اجتناب کنیم این است که در جمع و محفل افرادی مانند خودمان باشیم
اینکار باعث می شود که به این احساس برسیم که همه چی خوبه و نیازی به تغییر نمی بینیم
یا به این نتیجه می رسیم که شرایط آنقدرها هم بد نیست افراد زیادی شبیه به ما هستند
وقت و تلاشی که صرف کردم
خیلی وقت ها ما میدانیم که باید یک تغییری در زندگی ام بدهیم اما به دلیل اینکه زمان زیادی صرف این کار کردیم به آن شرایط ادامه می دهیم
مثلا با یکی مثال همسر یا دوست در رابطه ای هستیم و می دانیم که این رابطه من را به جایی نمی رساند و حتی برعکس مانع رشد من شده ولی به خاطر اینکه زمان زیادی صرف آن کردیم نمی خواهیم از اون رابطه دل بکنیم
و به هر طریقی این کار یا رابطه مریض و معیوب را حفظ میکنیم
دلایل ترس از تغییر
1.ترس از موارد ناشناخته
خیلی وقت ها چون ما نمی دانیم در مسیر تغییر چه اتفاقی می افتد اقدامی انجام نمیدیم
و دوست داریم در همان وضعیت نامطلوب بمانیم چون تحمل شرایط نامطلوب ولی شناخته شده آشنا تر از شریط ناشناخته است و برای بیشتر افراد به محض قرار گرفتن در شرایط تغییر به دام بازی اگه……. می افتند
اگر این کار را شروع کردم و موفق نشدم چی؟
اگه وضع از همینی که هست بد تر شد چی
اگه بقیه بفهمن که من آدم نالایقی هستم چی؟
اگه ……..
و این لیست اگه ها هیچ وقت تمام نمی شود و هر چقدر بیشتر در این باتلاق بیفتید
بیشتر به ترستان بال و پر می دهید و کمتر تمایل دارید که تغییر کنید
ما انسان ها هیچ وقت به طور قطع نمی توانیم پیامد کارهایمان را مشخص کنیم
ولی می توانیم با برآورد دقیق تا حدودی از نتایج احتمالی کارهایمان آگاه بشیم
یکی از راهها این است که با تجزیه و تحلیل بررسی کنیم که در بدترین و بهترین حالت ممکن چه اتفاقی می افتد
و با سنجش و تعیین خطرات احتمالی ترس از تغییر را کمتر کنیم
ولی مشگل اینجاست که خیلی از مواقع ما این کار را انجام نمی دهیم
2.شک به توانایی های خود
خیلی از مواقع ما به دلیل عدم اعتماد به نفس و خود باوری دست به تغییر نمی زنیم
یا شاید قبلا این کار را کرده باشیم ولی چون نتیجه نگرفتیم به این باور رسیده باشیم که من اینکاره نیستم
شرایط را بدتر می کنم به همین خاطر ترجیح می دهیم که در منطققه امنمان بمانیم تا کاری انجام بدهیم
یا ممکن است مسائل را بزرگتر از انچه هست در نظر می گیریم بنابراین به دلیل بزرگ بودن تمایلی به اون کار نداریم
مقاله 5 عامل کلیدی در ایجاد مهارت را هم بخونید
3.عدم پذیرش مسولیت کارهایمان
بعضی از افراد وقتی در شرایط سخت قرار می گیرند به جای تصمیم گیری دائما دنبال نظر دیگران هستم
البته در نظر داشته باشیم جمع آوری نظر دیگران جهت تصمیم گیری مشگلی ندارد
اما این افراد به دنبال این هستند که کاملا نظرات دیگران را اجرا کنند تا اگه به هر دلیلی موفق نشدند مسئولیت کارهایشان به دوش دیگران بندازند
4.نبود گزینه های متعدد
گاهی اوقات افراد به دلیل دید محدودی که نسبت به مشگلات و مسائل دارند مسائل را تک بعدی می بینند
و راه حل های محدودی پیش روی خود می بینند
و به احساس درماندگی می رسند که من مجبورم درهمین وضع بمانم چون گزینه ای دیگر ندارم
واقعیت این است که بیشتر اوقات ما با بارش افکار گزینه های متعددی پیدا کنیم
البته در بعضی شرایط ممکن است گزینه های محدودی وجود داشته باشد پس اگر زاویه دید خودمان را وسیعتر کنید می توانید امکانات موجود را ببینید
دیدگاهتان را بنویسید