چرا نمی توانم تغییر کنیم؟

چرا تغییر کردن اینقدر سخت است؟
احتمالا برای شما هم پیش اومده که بارها سعی کردید که یک رفتار یا عادتی را تغییر دهید، مثلا تصمیم گرفتید که دیگه میخوام از فردا فلان طور بشم، دیگه تحمل کردن این شرایط برایم ممکن نیست، چند وقت این کار را انجام دادید اما بعد از چند روز دوباره به همان کسی که از قبل بودید تبدیل شدید.
راستی چرا وقتی داستان های انگیزشی یا اینکه توی فیلم ها وقتی میبینیم، یکی از شرایط و وضع کنونی خودش خسته شده و با تصمیمی که می گیرد به یک ابر انسان تبدیل می شود؟ آیا تغییر کردن فقط مال یکسری آدم های خاص است یا اینکه همه می توانند تغییر کنند؟ اگه همه میتوانند تغییر کنند پس چرا واسه ما جواب نمیده؟
تا حالا چند بار شده که بصورت کاملا منطقی با خودت حرف زدی و تصمیم گرفتی که دیگه میخوام به انسانی دیگه بشوم اما بعد از چند وقت دوباره همان فرد قبلی شدید.
چرا تغییر اتفاق نمی افتد؟
قبل از اینکه تغییر در ما رخ بدهد باید ابتدا یک شناختی از خودمان داشته باشیم. در ما انسان ها دو بعد وجودی به نام بعد منطقی و بعد احساسی وجود دارد. بیشتر ما وقتی میخوایم تغییر کنیم با بخش منطقی مان صحبت میکنیم و میخوایم با این بخش کارمان را پیش ببریم بعدش نتیجه اش همان چیزی است که اغلب اوقات اتفاق می افتد، چون کاملا بخش احساسی وجودمان را نادیده می گیریم.
درست است که ما با منطق مان تصمیم میگیریم که چه کاری انجام بدهیم. اما در حقیقت نادیده گرفتن احساسات باعث می شود که نتوانیم به هدفمان برسیم. این مثل قضیه فیل و فیل سوار است. منطق ما فیل سوار است که برنامه ریزی میکند، مسائل را تحلیل میکند و در خیلی از مواقع از خود گذشتگی دارد. این بخش یکسری نقطه ضعف دارد: مثلا زمانی که موقعیت گنگ است یا زمانی که گزینه های زیادی در دسترس هستند سردرگم می شود یک نوع منبع تحلیل رونده است، گزینه های زیاد قوای ذهنی و اراده را تحلیل می برد.
از طرف دیگر بخش احساسی ما مانند فیل است: تنبل و دنبال پاداش های فوری است، اما بسیار قوی و پر انرژی است. زمانی که این دو در یک راستا باشند تغییر اتفاق می افتد. اما اگه به هر دلیلی این دو هم مسیر نباشند فیل سوار بازنده است. چون زورش به فیل نمی رسد.
موانع تغییر چیست؟
همان طور گه گفته شد ،باید هر دو بخش وجودی مان را فعال کنیم و در یک مسیر قرار دهیم. صرفا با یک بال نمیشه پرواز کرد، به عبارتی باید به احساس مان هم توجه کنیم. فیل وجودمان نیاز به تغذیه و استراحت دارد. با هم راستا قرار دادن این دو می توانیم امیداور باشیم که تغییر اتفاق بی افتد.
یکی دیگر ار موانعی که باعث میشود که تغییر اتفاق نیافتد این است که انتظارات غیر معقول و غیر منطقی از خودمان داریم. دوست داریم که مانند فیلم ها یک شبه به انسان دیگری تبدیل بشویم و وقتی که می بینم که در کوتاه مدت به نتیجه ای که مدنظرمان است نمی رسیم، همه چی را کنار میذاریم. به عبارتی ما همه چیز را خطی می بینیم، تمایل داریم که همان اندازه ای که زمان و انرژی صرف کردیم نتیجه بگیریم. اما در واقعیت چنین چیزی وجود ندارد.
تغییر یک فرایند است و یک شبه ایجاد نمی شود. ما انتظار داریم که با خوندن یک مقاله، یک کتاب یا شرکت در یک دوره آموزشی به انسان دیگری تبدیل شویم. و وقتی که می بینیم این اتفاق نمی افتد دست از کار میکشیم و به خودمان میگوییم که به ما نیامده تغییر کنیم، یا من اراده اش ندارم یا این چیز ها اینجا جواب نمیده و …. این مواد باعث میشه که انتظار داشته باشیم که رفتار و عادتی که یک عمره با ما هست یک شبه کنار بگذاریم.
توصیه میکنیم مقاله زیر را مطالعه کنید
چطور تغییر در خودمان ایجاد کنیم
-
انتظارات معقول و مناسبی از خودمان داشته باشیم:
باید این را بپذیریم که چیزی که من امروز هستم یک شبه ایجاد نشده پس چطور انتظار داریم یک شبه به یک انسان دیگری تبدیل شویم. تصور کنید که خیلی زود عصبی می شوید و از کوره در می روید، حالا با خواندن یک کتاب یا شرکت در یک دوره کنترل خشم می خواهید این عادت را کنار بگذارید، اما زمانی که در موقعیت قرار می گیرید خیلی راحت ممکن است به حالت قبل برگردید، و اصلا تمام آموزش هایی که دیده ایم یادمان نیاد. این چیزی است که نیاز به زمان دارد و قطعا در خیلی از مواقع ممکن است خشمگین یا عصبانی بشوم اما هر بار سعی میکنم که بهتر و بهتر بشوم. و وقتی این موارد از خودم می پذیرم به تدریج می توانم این عادت را کنار بگذارم.
-
به احساساتمان توجه کنیم
زمانی که ما احساساتمان را نادیده میگیریم و سعی میکنم که همه چی را با قدرت اراده پیش ببریم بعد از مدت کوتاهی به زمین می خوریم چون عملا داریم احساساتمان را نادیده می گیریم. خانم مل رابینز در کتاب قانون 5 ثانیه می گوید که ما انسان ها ماشین احساسات هستیم که بعضی مواقع منطقی فکر میکنیم. فرض کنید که شما تصمیم گرفته اید که از فردا رژیم غذایی بگیرید، و به خودت میگویید که من باید وزنم را کم کنم. در این قسمت کاملا احساساتت را نادیده میگیرید ممکن است تا یک مدت با نیروی اراده بتوانید بر احساساتتون غلبه کنید اما بعد از مدت کوتاهی خسته میشود و عملا دست از تلاش برمی دارید. احساسات ما همان فیل است و ما نمی توانیم در طناب بازی با یک فیل برنده بشویم چون زورمان به فیل نمی رسد.
دیدگاهتان را بنویسید