چگونه با افکار منفی کنار بیایم

تا به حال این فکر تو ذهنتون اومده گاهی اوقات ازاینقدر از دست یکی ناراحت باشی که بخواهید اون را خفه کنید یا اون را بکشید؟
یا اینکه ممکنه بارها به این فکر کرده باشید که کاش به جای اینکه پولم را در بانک میگذاشتم فلان چیز را میخریدم حداقل الان ارزشش چند برابر شده بود؟
یا شاید با وجود متاهل و متعهد بودن به زندگی ات بعضی وقت ها فکرهای نامناسب به ذهنتان اومده باشه و برداشت های نامناسبی نسبت به دیگران داشته باشی؟
و حتی ممکن است خیلی وقت ها این افکار مربوط به خودمان باشد مثلا ممکن است به این فکر کرده باشید که من آدم بی عرضه و و به درد نخوری هستم و هزاران هزار افکار نامناسب دیگه
اگه تا به حال چنین فکر هایی به ذهنتون خطور کرده پیشنهاد میکنم این مقاله را تا انتها مطالعه کنید
افکار چیست؟
افکار گسترده وسیعی از فعالیت های ذهنی است که بصورت خودآگاه یا ناخودآگاه در ذهن ما شکل میگیرد
یا به عبارتی تمام گفت و گوهایی که در ذهن هر کسی اتفاق می افتد و می توانند به شما یک احساس با درجه بندی های متفاوتی رو منتقل کنند افکار می گویند
افکار از نظر اثربخشی و کارایی به دو دسته تقسیم می شوند: افکار کارا ( موثر یا مثبت) و افکار ناکارا ( منفی یا غیر موثرا)
افکار کارا: یعنی فکری که در راستای اهداف وارزش های من است
افکار ناکارا(غیر موثر): فکری است که من را از اهداف و ارزش هایم دور میکند
مثلا فرض کنید که یکی از ارزش های ما ماجراجویی است و این فکر دائما توی ذهنم هست که اینجا جای مناسبی برای تحصیل نیست این یک فکر کارا است چون کمکم میکند که زودتر از کشور خارج بشم و نقاط مختلف دنیا را ببینم اما همین فکر برای کسی که ارزش حمایتگری و مراقبت دارد یک فکر دور کننده است چون باید در کنار خانواده اش باشه
چرا افکار مزاحم یا منفی در ذهن ما شکل میگرید
حدود صد هزار سال پیش اجداد ما واسه اینکه زنده بمونند باید مغزشان را دست کاری میکردنند ( باید منفی می بودند) افراد مثبت نگر وقتی صدای غرش شیر می شنیند اون صدا را نادیده میگرفتند یا اینکه کنجکاو میشدند که بروند ببینند چیه بنابراین توسط شیر یا حیوانات دیگر خورده می شدند یا زمانی که رعد و برق می زد برایش جالب بود که ببینه چه اتفاقی داره می افتد این رفتارها باعث می شد که زندگی شان به خطر بیافتد و حتی ممکن بود از بین بروند بنابراین به تدریج یاد گرفتند که منفی نگری باعث میشه که زنده بمونند، منفی بودن احساس امنیت به آنها میداد
این افکار برای اجداد ما کارا بود چون باعث بقای آنها می شد اما الان چی؟ آیا منفی بودن در دنیای امروز هم کاراست؟
ساختار مغز ما با اجدادمان تغییر آنچنانی نکرده است، امروزه وقتی یک بچه به دنیا می آید مغزش اندازه کسی است که حدود 20 هزار سال پیش به دنیا اومده بود ساختار هر دوی آنها یکی است تفاوت بین آنها در محیطی است که زندگی میکنند بنابراین این محیط است که باعث میشه نگاه ما به دنیا متفاوت باشد و دنیا را طور دیگر ببینیم
پس مهمتری وظیفه مغز محاظت از ما در برابر رویدادهای ناگوار است
مغز چطور این کار را انجام می دهد؟
مغز ما واسه منفی بودن یکسری ترفند ها استفاده می کند که شش مورد از این ها را با هم بررسی می کنیم
1) گسترش به همه:
مثلا در یک آزمون شرکت می کنیم و وقتی نمره مورد نظر نمی آوریم به خودمان میگوییم که عجب آدم بی عرضه و بی لیاقتی هستم یا اینکه زمانی که به کسی اعتماد می کنند و بهشون نارو می زنند میگن که دیگه به هیچ آدمی نمیشه اعتماد کرد
2) فاجعه سازی:
یک چیز کوچک و معمولی را خیلی بزرگ می کنند به عبارتی از کاه کوه می سازند.
مثلا فکر میکنه که اگه بیکار بشم چطوری بتونم دیگه خرج زن و بچه ام رو بدم از گشنگی میمیریم یا مثلا طرح یا قانونی تصویب میشه که برخلاف اون کار یا حرفه اش است و دیگه دست از هر چیزی میکشه و میگه بدبخت شدیم رفت
3) شخصی سازی کردن:
یعنی همه چی رو به خودش میگیره مثلا در یک جلسه داره صحبت می کنه و میبینه یکی داره به ساعتش نگاه میکنه میگه نکنه حرف های من کسل کننده است درحالی که اون فرد میخواسته ساعت را بدونه تا قرص هاش رو سر ساعت بخوره یا مثلا به یک مهمانی می روند و یک نفر یه حرفی می زنه میگه دیدی، منظورش من بودم میخواست من رو پیش همه خراب کنه، هر چیزی را به خودش میگیره
4) نشخوار ذهنی:
یعنی یک فکری تو سرم است هی دارم پیش خودم حلاجی اش می کنم دارم دائما تجزیه و تحلیلش اش میکنم که چرا اینجور شد چرا اینکار رو کردم؟ چرا…..
یه جایی سوتی میده یا یک اتفاق ناراحت کننده رخ می دهد و هی و با خودش راجع به این موضوع صحبت می کنی
5) فیلتر های ذهنی:
کار فیلتر این است که به بعضی چیزها اجازه ورود میده و به بعضی چیزها نه.
مثلا سردرد میگیره و میگه نکنه سرطان داشته باشم یا به دلیل اینکه شب بد خوابیده و هنگام نفس کشیدن مقداری درد قفسه سینه داره میگه نکنه من آسم داشته باشم نکنه دارم سکته میکنم یا چند تا جوش روی صورتش ظاهر شده میگم نکنه من ایدز دارم
6) یکی شدن با فکر:
یک فکری توی ذهنش ایجاد میشه و خودش را با فکرش یکی میدونه به خودش میگه من آدم بی عرضه ای هستم، بی احساسم، من دست و پا چلفتی ام به جای اینکه بگه من فکر میکنم که بی عرضه ام، من الان این فکر را دارم که بی احساسم یا اینکه من الان این فکر را دارم که دست و پا چلفتی ام. به خودش این برچسپ ها رو میزنه
آیا ما همان افکارمان هستیم؟
آیا ایرادی داره این افکار را داشته باشیم؟ تا زمانی که مزاحم ما نشه و برایمان دردسری ایجاد نکنه هیچ ایرادی نداره
چطور باید از شر این افکار رهایی پیدا کنیم؟
این افکار بخشی از وجود ماست و هیچ وقت نمی تونیم از شر آن ها خلاص شویم بنابراین باید بپذیریم که وجود دارند
مغز ما یک رادیو درونی درد و مرض داره که با صداها و صدا پیشه های مختلف دائما در ذهن ما در حال پخشه
در تکنیک ACT جهت بی اثر یا کم اثر کردن از روش سه N استفاده می کنند
- پذیرش افکار 2) نامگذاری افکار 3) خنثی کردن افکار
قدم اول پذیرش این افکار است به جای اینکه مبارزه کنیم که نباید این افکار وجود داشته باشند بپذیریم که این افکار وجود داره و و قدم بعدی این است که یک اسم روی افکارمان بگذاریم و قدم سوم خنثی کردن آن فکر است با وجود داشتن این فکر کاری که در راستای اهدافمان است را انجام میدهیم
مثلا به این فکر میکنم دیگه از این زندگی خسته شدم خودم را بکشم اول باید بپذیرم که این فکر را دارم و بعد اسم روش میذارم مثلا فکر خودکشی و بعد اون را کنار بگذاریم و کارمان را انجام بدیم اینطوری قدرت افکارمان را از بین میبریم
مقاله خوشبینی چیست و چگونه خوش بین باشیم را هم مطالعه کنید
راهکار چیه؟
همه ما ها یک خواسته ای داریم که می خواهیم به آن دست پیدا کنیم حالا دو تا فکر در خصوص این خواسته وجود دارد افکار افکاری که من را از خواسته ام نزدیک میکنه یا افکار نزدیک کننده و افکاری که من را از خواسته ام دور می کنه یا افکار دور کننده
مثلا فکر اینجا جای مناسبی برای تحصیل نیست برای کسی که میخواد جاهای مختلف دنیا را ببینه و ماجراجویی واسه اش یک ارزشه این فکر نزدیک کننده است اما واسه کسی که ارزش اش حمایت از خوانواده است این یک فکر دور کننده است
ما باید یاد بگیریم که خودمان را از افکارمان جدا کنیم این به معنی نداشتن افکار منفی نیست بلکه به این معنی است که کار درست را بدون اینکه درگیر افکار و احساسات بیوفتیم انجام بدیم
دیدگاهتان را بنویسید