3 توصیه جهت کنترل فکر و ذهن

روزانه هزاران فکر از ذهن ما عبور میکنند از طرفی با توجه به شیوه زندگی که انتخاب کردیم در معرض هزاران خبر منفی هستیم. فقط کافی است نیم ساعت اخبار ببینید؛ تعداد کشته های بیماری کرونا، بالا رفتن قیمت دلار و اجناس، حمله فلان گروه تروریستی به مردم، و…..
هزاران خبر کوچک و بزرگ ما را احاطه کرده اند، و بعضی ها اینقدر این اخبار برای شان عادی شده وقتی می بینیم یک روز خبر منفی نمی شنوند انگار چیزی گم کرده اند. یا اگه دیده باشید وقتی دوستانشان را می بینند بعد از سلام و احوال پرسی ، دنبال این هستند که آیا خبر ناراحت کننده ای دارم بیان کنم یا نه؟ به عبارتی ما به این چنین خبرها و افکار منفی و مسموم شرطی شده ایم.
مدیریت ذهن
تصور کنید که یک باغ زیبا دارید آیا حاظرید که کسی به آن آسیب بزند؟ آیا حاظرید کسی بیاد روی گل های آن سم بپاشد؟ قطعا نه. چون برای آن زحمت زیادی کشیدی. معمولا باغبانها مثل سرباز وفادار از باغشان محافظت می کنند و اجازه نمی دهند کسی به آن آسیب بزند
ذهن ما هم همین طور است، ذهن ما مثل یک باغ بسیار زیبا و بزرگ است اگه خوب تغذیه شود و از آن به خوبی مراقبت کنیم محصول زیبا و پربار به ما میدهد. و اگر بهش توجه نکنیم، و ازش مراقبت به عمل نیاوریم علف های هرز در آن می روید که منجر به از بین رفتن آن میشود. ما معمولا ناخواسته توسط مواد سمی مانند نگرانی، اضطراب، رنجش از گذشته، نگرانی از آینده و ترس های خود خواسته ذهنمان را برای رویش علف های هرز آماده میکنیم.
مطالعات نشان داده که روزانه چیزی حدود 60 هزار فکر از ذهن ما میگذرد. و نکته متعجب این است که 95% این افکار، فکر هایی است که دیروز هم داشتیم. به عبارتی اغلب ما در گذشته زندگی می کنیم.
این شیوه ضعیف فکر کردن است. ما معمولا به جای تفکر بر نکات مثبت زندگی و جنبه های خوب زندگی و اینکه چطور شرایط را بهتر کنیم اسیر گذشته شده ایم. دائما به روابط غلطی که داشتیم، چرا دروان کودکی خوبی نداشتیم؟، چرا رفتار راننده تاکسی با ما خوب نبود؟ چطور فروشنده به خودش اجازه داد به ما چنین حرفی بزند؟ واسه چی همکارمان چنین حرف خصمانه ای زد؟ و ….فکر میکنیم.
لازمه مدریت زندگی مدیریت ذهن است، بیشتر مردم از یک درصد ذهنشان استفاده میکنند ذهن ما مانند یک لامپ 100 واتی است که ما فقط از یک واتش استفاده میکنیم.
چرا تمرکز بر ذهن مهمه؟
ذهن تنها چیزی است که ما صددرصد روی آن کنترل داریم. ما نمیتوانیم همسرمان، فرزندانمان و شرایط آب و هوایی را کنترل کنیم اما می توانیم واکنش خودمان به این شرایط انتخاب کنیم. تفاوت آدمهای موفق و ناموفق در واکنش آنها به اتفاقاتی است که می افتد.
عدم قطعیت
یکی از مشگلاتی که اتفاق می افتد این است که ما همه چی رو قطعی می دانیم. و وقتی می بینیم طبق انتظارات ما پیش نمی رود بهم می ریزیم. یادمان باشد که هیچ چیزی قطعی نیست. مثلا کسی که امروز دشمن شماست ممکن است روزی دوستتان گردد. یا اینکه چیزی که برای یک نفر یک تراژدی ممکن است برای یک نفر عامل شانس و پیشرفت باشد.
فرض کنید که مدرسه ای که فرزند شما در آن درس می خواند یک شب آتش می گیرد. در نگاه اول یک اتفاق ناخوشانیدی است، چون ممکن است چند وقتی کودکتان مجبور باشد در خانه بماند و از درس و مشق عقب بماند. اما وقتی بررسی می کنید می بینید که این آتش سوزی اتفاق بدی هم نبود. بافت این مدرسه بسیار فرسوده بوده و سقف و دیوارهاش ترک برداشته بودند. این کار باعث شد که مدرسه از اول ساخته بشه و حداقل امنیت بچه ها حفظ بشه.
منفعت شکست
یادمان باشد که در هر شکستی به همان اندازه منفعت و شکست وجود دارد به شرط اینکه واسه یافتنش وقت بذاریم. در زندگی هیچ اشتباهی وجود ندارد آنچه هست فقط و فقط درسی است که از آن یاد میگیریم . هر حادثه ای درسی به همراه دارد این درس های کوچک وسیله رشد درونی و بیرونی ماست.
قابل پرورش بودن ذهن
ذهن مانند عضله است در صورتی که از ان استفاده نکنی آن را از دست می دهی.
اگر میخواهی عضلات دست و پات قوی کنی باید آن را تمرین بدی. ذهن هم همین طور است، اگر یاد بگیری که چطور ازش استفاده کنی و دائما مراقبش باشی باعث سلامتی و آسایش شما می شود. بخاطر داشته باشیم که این کاری زمان بر است. ما قبلا رفتارهایی داشتیم که سال های سال انجام دادیم. واسه این که این رفتار را جایگزین کنیم باید به خودمان زمان بدیم.
راهکارهای سریع و موقت به درد نمی خورند هر تغییری نیازمند زمان و تلاش مداوم است.
البته منظور ما این نیست که سال های سال صبر کنیم بلکه اینکه حداقل به خودمان چند ماهی فرصت بدیم. تا آن رفتار در ضمیر ناخودآگاه ما رخنه کند.
چکار باید بکنیم؟
-
هدفی واضح و مشخص برای خودت تعریف کن
بعد از آن که هدفمان را مشخص کردیم شروع به اقدام کنیم تمرکز و ذهن مان روی نتیجه متمرکز نکنیم، در عوض از روند رشد و جریان شخصی لذت ببریم. اگر دائما تمرکزمان روی نتیجه باشد دیرتر به نتیجه مورد نظر می رسیم.
داستانی هست که یک روز یک پسر جوانی پیش یک معلم بزرگی می رود تا از خرد و دانش یاد بگیرد.
اولین سوالی که می پرسد این است که: چقدر طول می کشد تا به اندازه شما دانا شوم؟ استاد می گوید 5 سال. جوان میگوید: میگه اگه دو برابر تلاش کنم چی؟ استاد: ده سال . شاگرد: اگه تمام روز تلاش کنم چی؟ استاد : پانزده سال.
شاگرد عصبی میشه و میگه: نمیفهمم هر بار که تصمیم میگیرم تا انرژی بیشتری صرف کنم زمان بیشتری می برد؟ استاد میگه وقتی یک چشمت برمقصد دوخته ای فقط یک چشم باقی می ماند تا تو را در راه سفر هدایت کند.
توصیه میکنم مقاله زیر را هم مطالعه کنید
چرا باید در زندگی هدف داشته باشیم
-
روزی ده دقیقه مدیتشن کن
هر روز سعی کن در یک جای ساکت و آرام قرار بگیری و به تنفست توجه کن یا می توانی هر چیزی که باعث تمرکزت بشه را انجام بدی مثلا می توانی یک سیب بگیری و به دقت به آن نگاه کنی، آن را بو کنی، مزمزه اش کنی، یک گاز بزن و به با به باف نرم اش توجه کن.
-
تفکر معکوس
ذهن ما در هر لحظه بر روی یک فکر تمرکز دارد. همزمان نمی تواند به دو چیز توجه کند. مثلا تصور کن یک یک روز بد داشتی؛ ابتدا آگاه باش که افکار کسالت بار داری بعد آن را با فکر مثبت جابجا کن. یادمان باشد این فکر منفی شاید در ابتدا خیلی اهمیت نداشته باشد اما در بلند مدت رشد می کند.
برگرفته از کتاب: راهبی که فراری اش را فروخت
دیدگاهتان را بنویسید